شفقنا ورزشی – تیم امید را هم سپردهاند به حمید استیلی و به این انتخاب و تفویض اختیارات، احترام بگذاریم و دم برنیاوریم.
به گزارش شفقنا ورزشی البته وظیفه ما، با یک بار گفتن و تذکر دادن تمام نمیشود، بلکه تا عیب وجود دارد، حرف را هم باید گفت و تا مسئلهها دست از سرمان برنداشتهاند، ما هم نباید دست از سر مسائل و کسانی که مسئلهسازی هنر آنهاست برداریم!
ما -مثل بقیه و مثل همه کسانی که نگران تیم امیدند و حتی آنها که به فرهاد مجیدی حتی بیشتر هم بها میدهند- به رفع تکلیف اکتفا و بسنده نمیکنیم که تکلیف رفع شدنی نیست!
تیمی داریم به نام امید که ۵۰ سال است در جایگاهی که باید قرار میگیرد! هرچند سال وقتی که نوبت به بازیهای مقدماتی المپیک میرسد، دستاندرکاران یادشان میافتد کهای دل غافل کاری باید کرد و البته که کاری نمیکنند و هر سال ما هم که خود را اهل خیر میدانیم، سری تکان میدهیم و ریش میجنبانیم و روضهای میخوانیم و اشکی هم میریزیم کهای وای،ای امان، بازهم مدرسه همهمان دیر شد! و حالا داریم یک کار اضافه بر همه اضافهکارهای منجر به کمکاری و غلطکاری نیز انجام میدهیم!
در انتخاب سرمربی تیم ملی، «آن کار دیگر میکنیم!» یعنی کاری که نوبرانه است و کسی نمیداند که عاقبتش چه میشود! شاید فرهاد توانست که فبها و شاید فرهاد نتوانست که به چرخ و دنده نخبهکشی، یک نخبه هم اضافه!
این وسط ماندهای معطل: … مگر مربیگری، شغل هوشمندان نیست؟ مگر مربی نباید همه جوانب را بسنجد؟ پس چگونه باید قبول کرد که فرهاد از آقای ۹ ماهه و از «جناب خ» رودستی بخورد به این بزرگی؟!
مثل شمال چه سرنوشتی در انتظار جنوب؟
خبرورزشی نوشت: فرهاد را بگذاریم با خوشخیالیها و با واقعبینیهای خودش! تیم امید را هم سپردهاند به حمید استیلی و به این انتخاب و تفویض اختیارات، احترام بگذاریم و دم برنیاوریم! به جای این حرفها – که نزد عمودهای خیمه فوتبال خریداری ندارد- نگاهی بیندازیم به بیسر و سامانی هم تیمهای شمالی، مثل نساجی، سپیدرود، ملوان و هم تیمهای جنوبی مثل نفت آبادان، نفت مسجدسلیمان، پارس از جم و شاهین شهر بوشهر!
شمالیها انگار بیخیال شدهاند و جنوبیها گویا صورت مسئله را بد فهمیدهاند! وارونه درک کردهاند! راهی را میروند که به ترکستان ختم میشود! و البته هر چه دارید میبینید، از نتایج سحر است! نتایج سحر که انگار با جادو و سحر هم میانه خواهد داشت!
خطبهای پیرامون فوتبال شمال
در شمال هم فوتبال پر از سختکوشی و سرشار از زحمت کشیدن «مازنی» را داریم که اسمش رویش است: مازن در آن یعنی سختی در آن! به همین دلیل مازنیها کارها را بر خود دشوار میکنند!
ماجرای گیلان فرق دارد! یعنی فرق ندارد، عین دردهای دیرینه فوتبال شمال و جنوب و غرب و شرق است…. نبودن امکانات! نداشتن ضروریات! خالیبندیهای تبلیغاتی! مردمفریبیهای رایج همیشگی! خود را عقل کل و بقیه را «ببو» فرض کردن! دم را غنیمت شمردن و بیخیال دلگویهها و دلخواهشهای مردم صاف و صادق شدن!
سخنانی به وسعت گیلان
مشکلات روز به روز بیشتر شونده فوتبال گیلان، صدای یک روحانی متوجه و دغدغهمند را هم درآورد! در نماز جمعه هفته پیش شهر اسالم که در همه گیلان بازتاب یافت؛ «حاجآقا باقری» از فوتبال حرف زد، از سپیدرود گفت و از داماش و ستمی که دوباره بر این تیم رفت، یاد کرد! حجتالاسلام باقری، ملوان را مطرح کرد و تأثیر اجتماعیاش را به میان آورد و از بیهمتی دستاندرکاران و نامسئولان به ظاهر مسئول خطه گیلهمردان و گیلهزنان گفت!
آیا سخنان گرم آقای باقری در دل سفت و سنگین مخاطبان ایشان جایی باز میکند؟ آیا ذرهای از محبت و مردمدوستی و عشق به سرزمین مادری آن زنی که مثل شیر به میدان آمد و هزینه دو سفر تیم فوتبال دختران ملوان را برعهده گرفت، در وجود مدیران ورزش و مدیریت اجتماعی رشت و انزلی «جوانه» خواهد زد؟ زنی که اسم خود را هم برملا نکرده و اساب سفر تیم ملوان -تیم خوب و زیبای مریم ایراندوست ـ را به بوشهر فراهم آورد و این هفته گیلاندختهای لایق شهرش را به شیراز میفرستد! کاش کار ورزش در رشت و در انزلی به دست چنین شیرزنانی سپرده میشد!
تیمی داریم به نام امید که ۵۰ سال است در جایگاهی که باید قرار میگیرد! هرچند سال وقتی که نوبت به بازیهای مقدماتی المپیک میرسد، دستاندرکاران یادشان میافتد کهای دل غافل کاری باید کرد و البته که کاری نمیکنند و هر سال ما هم که خود را اهل خیر میدانیم، سری تکان میدهیم و ریش میجنبانیم و روضهای میخوانیم و اشکی هم میریزیم کهای وای،ای امان، بازهم مدرسه همهمان دیر شد! و حالا داریم یک کار اضافه بر همه اضافهکارهای منجر به کمکاری و غلطکاری نیز انجام میدهیم!
در انتخاب سرمربی تیم ملی، «آن کار دیگر میکنیم!» یعنی کاری که نوبرانه است و کسی نمیداند که عاقبتش چه میشود! شاید فرهاد توانست که فبها و شاید فرهاد نتوانست که به چرخ و دنده نخبهکشی، یک نخبه هم اضافه!
این وسط ماندهای معطل: … مگر مربیگری، شغل هوشمندان نیست؟ مگر مربی نباید همه جوانب را بسنجد؟ پس چگونه باید قبول کرد که فرهاد از آقای ۹ ماهه و از «جناب خ» رودستی بخورد به این بزرگی؟!
مثل شمال چه سرنوشتی در انتظار جنوب؟
خبرورزشی نوشت: فرهاد را بگذاریم با خوشخیالیها و با واقعبینیهای خودش! تیم امید را هم سپردهاند به حمید استیلی و به این انتخاب و تفویض اختیارات، احترام بگذاریم و دم برنیاوریم! به جای این حرفها – که نزد عمودهای خیمه فوتبال خریداری ندارد- نگاهی بیندازیم به بیسر و سامانی هم تیمهای شمالی، مثل نساجی، سپیدرود، ملوان و هم تیمهای جنوبی مثل نفت آبادان، نفت مسجدسلیمان، پارس از جم و شاهین شهر بوشهر!
شمالیها انگار بیخیال شدهاند و جنوبیها گویا صورت مسئله را بد فهمیدهاند! وارونه درک کردهاند! راهی را میروند که به ترکستان ختم میشود! و البته هر چه دارید میبینید، از نتایج سحر است! نتایج سحر که انگار با جادو و سحر هم میانه خواهد داشت!
خطبهای پیرامون فوتبال شمال
در شمال هم فوتبال پر از سختکوشی و سرشار از زحمت کشیدن «مازنی» را داریم که اسمش رویش است: مازن در آن یعنی سختی در آن! به همین دلیل مازنیها کارها را بر خود دشوار میکنند!
ماجرای گیلان فرق دارد! یعنی فرق ندارد، عین دردهای دیرینه فوتبال شمال و جنوب و غرب و شرق است…. نبودن امکانات! نداشتن ضروریات! خالیبندیهای تبلیغاتی! مردمفریبیهای رایج همیشگی! خود را عقل کل و بقیه را «ببو» فرض کردن! دم را غنیمت شمردن و بیخیال دلگویهها و دلخواهشهای مردم صاف و صادق شدن!
سخنانی به وسعت گیلان
مشکلات روز به روز بیشتر شونده فوتبال گیلان، صدای یک روحانی متوجه و دغدغهمند را هم درآورد! در نماز جمعه هفته پیش شهر اسالم که در همه گیلان بازتاب یافت؛ «حاجآقا باقری» از فوتبال حرف زد، از سپیدرود گفت و از داماش و ستمی که دوباره بر این تیم رفت، یاد کرد! حجتالاسلام باقری، ملوان را مطرح کرد و تأثیر اجتماعیاش را به میان آورد و از بیهمتی دستاندرکاران و نامسئولان به ظاهر مسئول خطه گیلهمردان و گیلهزنان گفت!
آیا سخنان گرم آقای باقری در دل سفت و سنگین مخاطبان ایشان جایی باز میکند؟ آیا ذرهای از محبت و مردمدوستی و عشق به سرزمین مادری آن زنی که مثل شیر به میدان آمد و هزینه دو سفر تیم فوتبال دختران ملوان را برعهده گرفت، در وجود مدیران ورزش و مدیریت اجتماعی رشت و انزلی «جوانه» خواهد زد؟ زنی که اسم خود را هم برملا نکرده و اساب سفر تیم ملوان -تیم خوب و زیبای مریم ایراندوست ـ را به بوشهر فراهم آورد و این هفته گیلاندختهای لایق شهرش را به شیراز میفرستد! کاش کار ورزش در رشت و در انزلی به دست چنین شیرزنانی سپرده میشد!